...
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ
وقتی که نیست بال پریدن برای چیست؟
کوشش ز این حصار جهیدن برای چیست؟
گل را که عاقبت به قضا چیده میشود
شوق به روی خاک رسیدن برای چیست؟
در شهر ما که هیچ کجا می نمیدهند
بازار گرم جام خریدن برای چیست؟
برگ درخت موجب ایمان کس نشد
این برگ را ز شاخه بریدن برای چیست؟
پرواز اگر نمیشود آخر نصیب ما
این پیله را به دور تنیدن برای چیست؟
کوشش ز این حصار جهیدن برای چیست؟
گل را که عاقبت به قضا چیده میشود
شوق به روی خاک رسیدن برای چیست؟
در شهر ما که هیچ کجا می نمیدهند
بازار گرم جام خریدن برای چیست؟
برگ درخت موجب ایمان کس نشد
این برگ را ز شاخه بریدن برای چیست؟
پرواز اگر نمیشود آخر نصیب ما
این پیله را به دور تنیدن برای چیست؟
۸۹/۰۲/۱۱
بخشایشی جان ، به قول شاعر زدی وسط خال !
در مورد آن "شاید" که چندان دستگیر ما نشد ، ولی این شعر به طور باید و شاید ما را مستفیض گردانید.
راستی بدک نیست جهت رفاه حال بی سوادانی همچون من از علایم نگارشی نیز بهره بجویی :
وقتی که نیست ، بال پریدن برای چیست؟
وقتی که نیست بال ، پریدن برای چیست؟
وقتی که نیست بال پریدن ، برای چیست؟
راستی رند عاشق ، اگر طالب می هستی ، آن هم از نوع زلال و طهورش ، کافی است ندایی به جانب بنده روان داری !