درود!
امشب خواهرم از من خواست تا برای من یک فال حافظ بگیرد.
غزل شماره 339 !
امشب خواهرم از من خواست تا برای من یک فال حافظ بگیرد.
غزل شماره 339 !
خیالِ رویِ تو چون بگذرد به گلشنِ چشم دل از پیِ نظر آید به سویِ روزنِ چشم
سزایِ تکیه گهت منظری نمیبینم منم ز عالم و این گوشه معین چشم
بیا که لعل و گهر در نثارِ مقدم تو ز گنج خانه دل میکشم به روزنِ چشم
سحر سرشکِ روانم سرِ خرابی داشت گرم نه خون جگر میگرفت دامنِ چشم
نخست روز که دیدم رخِ تو دل میگفت اگر رسد خللی خونِ من به گردنِ چشم
ببوی مژده وصلِ تو تا سحر شبِ دوش به راه باد نهادم چراغِ روشن چشم
به مردمی که دلِ دردمند حافظ را مزن بناوکِ دلدوزِ مردم افکنِ چشم
یلداتون مبارک!
جمعتون همواره گرم...
فایل صوتی غزل را میتوانید از اینجا دانلود کنید