من و تو همسفر جادههای این سفریم
من و تو همسفریم و همیشه در گذریم
من و تو گاه شاد و گه غمگین
من و تو عاشقیم و بیخبریم
من و تو همسفر جادههای این سفریم
من و تو همسفریم و همیشه در گذریم
من و تو گاه شاد و گه غمگین
من و تو عاشقیم و بیخبریم
چرا آن چهره زیباتر از گل به جای روشنی همرنگ خون بود؟
به پای ظالمی دل سنگ میسوخت شب و روزش پر از فُحش و کُتک بود
ز بانگ نالههای دلخراشش تمام آسمان همرنگ غم بود
کسی هرگز ز چشمانش نفهمید درون سینهاش آتش به پا بود
در آخر شعلهاش خاموش گردید چو اشکی بود از چشمان غم بود