گاه نوشت‌های سینا بخشایشی

مناجات

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۸۷، ۰۲:۱۹ ق.ظ

در نهان خانه روح من و تو، دردهایی است که هیچ کس جز خدای رازدان از آن آگاه نیست، زمانی که با این دردها خلوت می کنیم، خویش را در یک شب دم کرده نفس گیر و نفس کُش، در کویری دور افتاده، در قعر چاهی ژرف و متروک میپنداریم، در چنان زمان و مکانی حس می کنیم که، هیچ نیرویی پناهگاه و فریاد رس ما نیست، اما، در یک دم، و یک لحظه حس می کنیم که در ژرفای، آن بی کسی و تنهایی، یک فریاد ای خدا، یک طنین ای پروردگار مهربان، ریسمانی از نور نجات میشود و از فراز آن چاه توان سوز طاقت کش، بسوی ما پر می کشد، گویی آن رشته نور دستی می شود و ما را از فرود به فراز، و از گرداب اندوه به ساحل نشاط می کشد، نوای استغاثه و بانگ ای خدای ما، در لحظه های بی پناهی نسیم زندگی بخشی است که، ما را از خفقان روح نجات میبخشد، مگر ممکن است کسی از سر خلوص و از سر سوز دل، ای خدا بگوید و بانگ فیض بخش و سعادت آفرین لبیک را نشنود؟، این ماییم که مهجوریم، اما دوست از ما به ما نزدیکتر است، ما به امید دستی نجات بخش، و لبیکی اندوه سوز و امید آفرین، از قعر چاه ظلمت زای تنهایی، از ژرفای چاه متروک غربت روح، با معبـود، راز دل می گوییم...

ای خدا...

ای خدا، ای رازدار بندگان شرمگینت

ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا، ای هم نوای ناله پروردگانت

زین جهان تنها تو، با سوز دل من آشنایی

اشک می غلتد به مژگانم، ز شرم روسیاهی

ای پناه بی پناهان، رو سپید رو سیاهم

بر در بخشایشت، اشک پشیمانی فشانم

تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم

وای بر من!

وای بر من! با جهانی شرمساری کی تواتنم، تا به درگاهت برآرم نیمه شب دست نیازی؟!

با چنین شرمندگی ها کی زه دست من برآید، تا بجویم چاره درد دلی، از چاره سازی؟!

ای بسا شب، خواب نوشین گرم میغلتد به چشمم

خواب می بینم چو مرغی می پرم در آسمانها

پیکر آلوده ام را خواب شیرین می رباید

روح من در جستجویت می پرد تا بیکرانها

بر تن آلوده منگر!

بر تن آلوده منگر، روح پاکم را نظر کن

دوست دارم تا کنم در پیشگاهت، بندگی ها

من به تو رو کرده ام، بر آستانت سر نهادم

دوست دارم بندگی را، با همه شرمندگی ها

دوست دارم بندگی را، با همه شرمندگی ها...

مهربانا،

مهربانا، با دلی بشکسته رو سوی تو کردم

رو کجا آرم اگر از درگهت گویی جوابم؟!

بی کسم، در سایه مهر تو، می جویم پناهی

از کجا یابم خدایی، گر به کویت ره نیابم؟!

ای خدا، ای رازدار بندگان شرمگینت

ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا، ای هم نوای ناله پروردگانت

زین جهان تنها تو، با سوز دل من آشنایی

زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنایی

آشنایی...

آشنایی...

آشنایی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۱۴
سینا بخشایشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی